آدم هایی که لایق بدبختی هستند

می‌خواستم به جای “آدم ها” از “من” استفاده کنم اما خب دیدم وجهه خوبی نداره و چون می خوام تغییر کنم این تیتر دیگه اون وقت چندان مناسب نخواهد بود! بلاخره اون هایی که به دنبال تغییر هستند و تلاش می کنند “همیشه” لایق بدبختی نیستند. اما چرا لایق بدبختی؟

همه تو سرشون به چیزهای خوب فکر می کنند ولی کو مرد عمل؟! البته نمی خوام بی مهری کنم و باید بگم که اونهایی که بدبخت هستند برای رسیدن به همون بدبخت هم تلاش کردند! در واقع زندگی میگذره اما ما هم تو این گذر زمان نقش داریم. حتی اونی که کل روز رو خواب هست برای همین خوابیدن ها تلاش کرده. پس مشکل از کجا وارد زندگی میشه؟

جواب مشخص است، از همون تو سرشون! ساده تر بگم یک مرز خیلی کوچک تو افکارمون هست. ما می دونیم که کار خوب، تحصیلات و دانش بالا، پول و مقام، شهرت و اعتبار همگی چیزهای خوبی هستند ولی به مرور اینها فقط به یک درک تبدیل می شوند. طرف می دونه که اینها موارد خوبی هستند ولی برای اونها دیگه تلاش نمی کنه و تلاش خودش رو معطوف به چیزهای بی ارزش می کنه که در رسیدن به خواسته های درونی که مدت هاست دارند خاک می خوردند هیچ نقشی نخواهند داشت.

خب بریم به یک مثال واقعی و اون یعنی خودم!

چند سالی هست که فکر می کنم دارم کار می کنم (خسته نباشم) ولی به عنوان یک فرد بیرونی اگر نگاه کنید بیکارتر از من پیدا نخواهید کرد. در اصل همه چیز با راه اندازی یک وبلاگ شروع شد. به طور اتفاقی من وارد حوزه ای شدم که جای رشد خیلی زیادی داره ولی این حوزه آدم های خاص خودش رو می خواد. ۲٫۵ سال اولم دوران طلایی ام محسوب می شه که باهاش به موفقیت های زیادی رسیدم اون هم تازه تو شرایطی که نه دانش و تخصصی داشتم و نه امکانات لازم (در این حد که با اینترنت ۲G کار می کردم فکر کنم کافی باشه!). چون همیشه تو سرم فکرهای بزرگ داشتم (و دارم) کارم کم کم افت کرد. چرا؟

چون به سمت کمال گرایی کشیده شدم. حالا به جایی رسیده بودم که فکر می کردم واسه خودم کسی هستم و برخی شرایط رو قبول نمی کردم و حتی اگه می خواستم روی سایتی کار کنم سرمثال کوچک و بی اهمیت اش اونقدر وسواس نشون می دادم که آخرش دیگه واسه خود کار انرژی باقی نمی موند. کمی مطالعه کرده بودم و با خودم فکر می کردم که دیگه واسه خودم یک وبمستر کامل شدم. البته واقعا برای یادگیری تلاش کردم و نسبت به زمان شروع واقعا چیزهای خیلی زیادی هم یاد گرفته بودم اما شاید ای کاش یاد نگرفته بودم و اون انرژی رو صرف خود کار کردن گذاشته بودم.

خلاصه اینکه این روند به نحوی پیش رفت که به جای رشد افتادم به سراشیبی افت و الان به جایی رسیدم که تو این ۲ سال اخیر اصلا وب سایتی نداشتم که بگم وبمستر هستم! (البته یکی دو تا سایت هست فقط مهلت هاست و دامنه شون تموم نشده) با اینکه الان کلی می دونم و امکانات هم خیلی بهتر شده (۳G) ولی من به بدترین حالت ممکن رسیدم.

از سال پیش (۱۳۹۴) به مطالعه کردن خیلی علاقه مند شدم. البته همیشه به مطالعه آزاد علاقه داشتم ولی راستش اقدامی نکرده بودم. سال قبل واسه خودم یک رکورد در مطالعه زدم و بالای ۱۰۰ کتاب (الکترونیکی) رو خوندم و این باز یک مشکل دیگه در من به وجود آورد؛ گم کردن راه! تنوع کتاب هایی که مطالعه کرده بودم باعث شد تا در زمینه های مختلف اندکی معلومات کسب کنم و همین چند علم مختلف رو تیکه تیکه یادگرفتن باعث شد تا نتونم از اون همه مطالعه استفاده ای کنم.

امسال تا به این لحظه ۷ ماه و خورده ای از سال گذشته و باز شکست های بسیار زیادی خوردم. سال قبل این افکار تو سرم بود که امسال شرکت بزنم و استارت آپ بزنم (با دوستم) و البته یه ماشین BMW بخرم اما الان هیچ کدوم از این کارها رو نکردم و ماشین که هیچ کرایه تاکسی رو هم ندارم!

البته من همیشه به آینده امیدوارم هستم و میدونم که بلاخره اون روزهای خوب خواهد رسید و همین امیدواری هست که باعث میشه با این همه شکست و بدبیاری باز هم به تغییر وضعیت فکر کنم.

 

اما چرا من لایق بدبختی هستم؟

خب دیگه اینجا از “من” استفاده می کنم چون: می دونم خطا کار هستم و دارم مسیر اشتباه رو میرم ولی همچنان تو این راه اشتباه گیر کردم. می دونم که وقت الان با ارزش ترین دارایی ام هست اما ساعت ها صرف بازی PES یا اینستاگرام و وبگردی های بیهوده می کنم! پس من لایق بدبختی هستم. من برای این بدبختی ساعت ها تلاش کردم و حتی شب ها واسه رسیدن به این بدبختی دیر هم خوابیدم!

به لطف مطالعه های زیادی که کردم می دونم باید برنامه داشت، برنامه کارهایی که باید انجام داد و انجام نداد. می دونم که بزرگ ترین درد زندگی ام چی هست اما قادر به شکست دادن اش نیستم چون خودم رو آدم ضعیفی می دونم. می دونم که باید مدیریت منابع مالی داشته باشم و اون اندک پول رو هم که دارم به درستی استفاده کنم اما برای چیزهایی هزینه می کنم که بعد پشیمون میشم. و خیلی از چیزهای دیگر…

کسی که فرق بین خوب و بد رو بدونه ولی به بدها عمل کنه لایق بدبختی هست. پس اگه تو زندگی موفق نیستیم ۱ هزارم درصد هم به دنبال پیدا کردن دلیل نباشیم و این رو قبول کنیم که خودمون به خودمون بد کردیم.

راستی اول پست به بدبختی خودم اشاره کردم ولی چون گفتم میخوام تغییر کنم از “من” استفاده نکردم و از “آدم ها” به جاش استفاده کردم. حالا اینکه این حرف هم صرفا فقط یک حرف و شعار بوده یا یک خواستن و عمل کردن رو زمان به اثبات خواهد رسوند.

اگر ایده و یا راه کاری برای بهبود زندگی و تغییر اون می دونید، خیلی خوشحال میشم که از طریق دیدگاه ها ارسال کنید تا هم من و هم اون چند نفری که این پست ها رو مشاهده می کنند بتوانند استفاده کنند.

پیام کیوانی

نوشتن رو دوست دارم، چون باعث افزایش آگاهی خواننده میشه. تمام سعی ام این هست که مطالبی که می نویسم برای افرادی هم که مراجعه می کنند مفید و کاربردی باشه ولی قطعا مواردی خواهند بود که اصلا به درد شما نمی خورن! چون اینجا "وبلاگ شخصی" هست.

۶ دیدگاه‌

  1. رضوان گفت:

    خیلی خوب بود ممنون

  2. عابد گفت:

    پیام جان به لطف آشنایی مون و شناخت نسبی که ازت دارم؛ واقعا دریایی از استعداد تو وجودت نهفته هست. من فکر میکنم با کمی تمرکز روی همون استعدادهات و با کمترین زحمت به اون چیزی که دنبالش هستی خواهی رسید؛ توصیه م اینه که سر خودت رو با چیزهایی مثل شبکه های اجتماعی و یا بازی های کامپیوتری شلوغ نکنی؛ حداقل تو نه!
    آدم های زیادی هستند که توی این دنیا به استعدادهای تو محتاجند.. تا قدر خودت رو ندونی تو این هیاهو گم خواهی شد و کسی تو رو صدا نخواهد زد!
    خودت رو بشناس؛ هر وقت این اتفاق افتاد دنیا هم تو رو خواهد شناخت.
    بسیار لذت بردم از پست های وبلاگت.

    • عابد جان حضور شما در این وبلاگ برای من یک افتخار هست. حتما به گفته هاتون عمل خواهم کرد.
      امیدوارم که شما هم در زندگی شخصی و کاری‌تون به موفقیت های بیشتری برسید.

  3. آشنا گفت:

    سلام
    خوشحالم از آشنایی با شما….
    این نوشته شما رو که خوندم دقیقا منم از همین مشکل رنج می برم. منم سالها است خیلی چیزا رو به خاطر همین کم کاری هام از دست دادم حتی درس و دانشگاه رو.
    هر چند الآن دو سه روزه که به وضوح پی به مشکلم بردم ( قبلا فکر می کردم مشکل از جای دیگه است!) و قدم های کوتاهی برای رفعش برداشتم اما خیلی هم موفق نبودم.

    دلم می خواهد درباره تجربه تو بدونم. بیش از ۳ ماه از نوشتن این پست می گذره. تفاوتی کردی با اون روز ؟

    • سلام، من هم خوشحال میشم که بتونم بیشتر با شما آشنا بشم 🙂

      متاسفانه خیلی از مردم اسرار به پیچیده کردن اوضاع دارند، درحالی که مشکل خیلی ساده هست. من به اطرافیان وقتی نگاه می کنم، مشکل اصلی اونها رو در نحوه استفاده از زمان و یکسری موارد ساده میبینم در حالی که اگر از خودشان پرسش کنی از نوسان قیمت دلار و نفت و تحریم و… سخنرانی خواهند کرد! به همین خاطر به شما تبریک می گم که تونستید مشکل خودتون رو شناسایی کنید و برای رفع اون در حال تلاش هستید.

      اما در مورد سوال آخرتون بله من تغییراتی کرده ام اما هنوز با رسیدن به سطح ایده آل فاصله زیادی دارم. ولی همین تغییر اندک باعث شده که بتوانم کسب درآمدی داشته باشم که قبلا وجود نداشت و این روال روز به روز در حال بهتر شدن هست. نکته مهم در این هست که من اون عادات اشتباه رو طی چند سال تکرار کرده ام؛ برای همین نمیشه طی یک بازه زمانی کوتاه به یک آدم دیگه تبدیل شد. این مورد نیازمند زمان است – هدف این هست که هر روز بهتر از دیروز شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *