خوش شانس هستم که بدشانسم !
بعد از یک غیبت طولانی دومین پست سایت رو تصمیم گرفتم در مورد شانس بزنم.
معمولا وقتی اتفاق خوبی برایمان رخ می دهد یا از یک حادثه جان سالم به در می بریم دیگران می گوییند که شانس آوردی و برعکس اش بدشانسی می شود.
ولی به نظرمن بدشانسی وجود ندارد و اگر دید خودمان را تغییر دهیم و به موضوعی که میگوییم در آن بدشانسی آوردیم بهتر نگاه کنیم شاید به موردی برخورد کنیم که بگوییم شانس آوردم.
برای اینکه بیشتر متوجه منظورم بشید ادامه مطلب رو دنبال کنید.
فرض کنید شما تصادف کردید و ماشین تون کاملا داغون شده و تازه هم خریده بودید در این حال شما به خودتان خواهید گفت که بدشانس هستید ولی اگر با این دید به موضوع نگاه کنید که اگر در همان حادثه برای ماشین سالم می ماند در عوض خود شما مجروح می شدید دیگر نخواهید گفت که بدشانس هستم !
اما چرا این موضوع رو بیان کردم !؟
من خودم از بدشانس ترین ها هستم و تا حدودی دوستای نزدیکم میدونند من یعنی آخر بدشانسی هستم :دی و خودم هم وقتی سطحی به موضوع نگاه میکنم این موضوع رو تایید می کنم ولی وقتی به عمق موضوع میرم به خودم میگم که خیلی هم خوش شانس هستم. خیلی موارد رخ داده که شاید اطرافیان گفته باشند من بدشانسی آوردم تو یک کاری و … ولی من برخلاف نظر اونها بر این باور هستم که خیلی هم خوش شانس هستم. البته دوست داشتم چند تا از موردها رو بگم تا خیلی بهتر درک کنید این موضوع رو ولی خب فعلا صلاح بر این کار نمی بینم !
و علت انتخاب عنوان این پست هم باز به خاطر اتفاق هایی هست که در طول روز برام اتفاق می افته که اگر با تغییر دید به موضوع نگاه نکنیم به معنای واقعی بدشانسی میارم ولی خب با استفاده از همان عینک خوش بینی به این موضوع پی بردم که من خوش شانس هستم که بدشانسم.
اگر مطالب سایت رو دنبال کنید در آینده حتما برای این مورد مثال های واقعی که تو زندگی خودم اتفاق افتاده رو هم در قالب یک بحث جدا ولی ادامه همین موضوع خواهم گذاشت.
بسیار مطلب خوبی بود و اموزنده
ممنون نایس عزیز
ممنون مهردادخان 🙂
داداش خودت فهمیدی اصلا چی گفتی؟ :دی
مگه قراره متوجه بشیم ؟ :دی
تشکر می کنم خیلی خوب بود. متشکرم
ممنون مهندس 🙂