رابطه میان موفقیت و اطرافیان شما
چند باری تو مجلات به این موضوع برخورد کردم که اطراف خود را با چه افرادی پر کنیم و چه با چه کسانی کمتر در ارتباط باشیم. این موضوع رو قبول داشتم ولی خب آدم تا وقتی به یک چیز در عمل نرسه نمی تونه درک لازم رو کنه. تو این پست میخوام چند سطری در این مورد بنویسم که شاید براتون مفید باشه!
در ادامه روند سال ۹۳ امسال نیز واقعا یک سال بسیار بد برای من بود. اما در عوض پربارترین سال زندگی ام هم بود. امسال من از لحاظ درآمد واقعا اصلا نتونستم کاری پیش ببرم ولی از لحاظ ارتقا طرز فکری واقعا می تونم بگم بیشتر از طول زندگی تا به امروز فقط تو این یک سال یاد گرفتم. اولین و بزرگ ترین قدم تو این راه شاید پیوستنم به شرکت بازاریابی شبکه ای بود! هرچند اونجا فعالیت نکردم بعد یکماه بیرون اومدم اما مدتی که اونجا بدم دیدم به برخی مسائل خیلی فرق کرد.
تو اون شرکت افرادی وجود داشتن که طرز فکر واقعا عالی داشتند که به قانون win – win معروف بود. شاید برخی هاشون اصلا ندونن اون نگرش تا چه حد خوب هست و صرفا تحت آموزش ها چنین روشی رو بکار بگیرن ولی درک این موضوع که می توان کاری را کرد که برای هر دو طرف رابطه برد برد داشته باشد برای من خیلی مهم و البته جذاب بود.
یکی از مواردی که اونجا بیان شد و واقعا هم مفید هست این هست که از چه کسی مشاوره بگیریم! بسیاری از ما فقط برای حرف زدن در مسائل کاری با اشخاصی وارد گفتگو می شویم که در آن زمینه تحصص ندارند برای همین اطلاعاتی هم که در اختیار ما خواهند گذاشت به هیچ وجه بار فنی نخواهد داشت.
بهتر است مثال بزنم! من خودم در زمینه اینترنت فعالیت می کنم برای همین حتی در مورد این کار با پدرم هم زیاد حرف نمی زنم چون دانسته های اون در این مورد در حدی نیست که بتونه برای من راهنمایی کنه. حتی برخی افراد فامیل هم برای اینکه حرفی زده باشند می گویند که آره کار خوبی هست و برخی هم نظر برعکس دارند. برای همین اگر خواستید در کاری با شخصی حرف بزنید حتما سعی کنید اون فرد از شما بیشتر بدونه تا ازش یک چیز جدید یاد بگیرید نه اینکه با یک شخص غیرمتخصص حرف بزنید که با دادن اطلاعات غلط شما رو منحرف کند.
کسی که اندازه شما بدونه خطرناک ترین فرد هست! دوست دارم در مورد این جلمه نظر شما رو بدونم تا ببینم با نظر خودم یکی هست یا نه؟! پس در این مورد فعلا خودم چیزی نمیگم تا نظرات شما رو دریافت کنم.
برسیم به تیتر مطلب!
دلیل اصلی که باعث شد این پست رو بنویسم و حتی دسته ای به نام موفقیت به سایت اضافه کنم دیدار چند ساعت پیشم با یک شخص هست (بعدها شاید اسم اش رو هم گفتم). دیدار ۲ ساعتی که میتونم بگم با ۴ ماه برنامه ریزی و جمع آوری اطلاعات خودم برای یک پروژه برابری می کرد. متاسفانه فعلا به دلایل مختلف اطراف من اشخاص موفق بخصوص در زمینه تجارت الکترونیک وجود نداره و باعث شده که خودم تنهایی همه چیز رو جلو ببرم و به نوعی آزمون خطا کنم تا به ببینم کدوم روش جواب میده یا نه. این فرد هم که باهاش دیدار داشتم فعلا آدم موفق که بگیم نیست ولی حداقل اون آزمون خطاها رو از سر گذرونده و از لحاظ سن هم از من بزرگ تر هست و بیشتر میدونه! برای همین چند مورد مهمی که تونستم از دل این گفتگوی دوستانه کاری بیرون بکشم شاید باعث بشه حتی تو پروژه بزرگ آینده ام تغیرات اساسی ایجاد کنم. وجود این فرد باعث شد تا من عملیاتی رو که می تونست چندین ماه زمان بگیره و در نهایت به بازدهی نرسه رو پیش بینی کنم و جلوی یک ضرر بزرگ رو بگیرم برای همین این یک دیدار موفق بود.
وقتی به مدیران موفق (اکثر در زمینه وب) نگاه می کنم متوجه میشم که همه اینها یک ارتباطی با افراد حرفه ای داشتند و از اون طریق به موفقیت رسیده اند که شاید خیلی از ماها متوجه نشویم. بزرگ ترین مورد را می توان گوگل دانست! وقتی لری پیچ (مدیر و موسس گوگل) می خواست از بین ۲ ایده ای که در سر داشت یکی رو اجرا کنه اون استادش بود که راهنمایی کرد به سراغ راه انداری موتور جستجو بره و شاید اگر اون استاد نبود الان گوگلی هم وجود نداشت!
اصل مطلب شاید تو همون سوال باشه! برای همین لطفا بدون نظر دادن ترک نکنید.